حالم از نوشتن روزمرگی هام به هم می خوره.
چرا من نمی تونم مثه بچه ادم بنویسم؟ بذار یه بار سعی کنم.
امروز نزدیک بود تو خیابون انقلاب یه وانته منو پسر داییمو له کنه. چون داشت عقب عقب می اومد تو پیاده رو. بعد منم فحشو کشیدم به جونش. اونم جواب داد و می خواست با قفل فرمون بیوفته به جونم و منم دست به دامن چاقوم شدم و پسر داییم اومد کمکم.
یه دفعه یه نفر منو کشید کنار و کلی نصیحت که این کارا درست نیست و یه حدیث از حضرت علی. ایشون (اون که داشت نصیحتم می کرد) قاضی بودند (!!!!!!!!)
همین جوری که این بنده خدا داشت نصیحتم می کرد یه دفه یه نفر با محاسن (امیدوارم متوجه منظورم شده باشید ) اومد جلو و مچ دستم رو گرفت و بی مقدمه پرسید: تو بودی اونجا سر و صدا می کردی؟
منو می گی، ...ام چسبید زیر گلوم. گفتم : بی پدر داشت لهم می کرد. دستمو ول کرد و گفت : خب برو. بعد خودشم رفت.
خدا رو شکر به خیر گذشت.
اینم عکس چاقوی خوشگل خودم در کنار مینی لیوان چاییم. (آخه بشکه چایی خوریم کثیف بود منم حال نداشتم برم بشورمش مجبور شدم 5-6 تا مینی لیوان نوش جان کنم.):
مثه اینکه شد..
جونم الان؟!
خدا مرگم بده!
خطرناک!
خوب بود
جالب نوشتی
سربلندباشی
چاقو نزار تو جیبت دیوانه! میخای کار دست خودت بدی؟ حالا فوقشم دعوات شد چند تا چک و لگد می خوری و تموم (اگه نتونستی طرف رو بزنی)، اما اگر چاقو همرات باشه و کنترلت رو از دست بدی یه کاری دست خودت و اون طرف و خانواده ت میدی. نکن آقا! نکن! اگه یه پلیسی چیزی اون اطراف دنبال ِ شکار بود (درحالی که ما خواب نبودیم) الان می بایست از بازداشتگاه اینا رو بنویسی تو وب لاگت
نکن آقا!
بله.
خودم هم به این حماقت بزرگی که کردم پی بردم. دیگه من غلط بکنم ....
هاااا من گاز اشک آر دارم توکیفم!!!!
اشک آر یا اشک آور؟
اشک آور
هنوز ملا لغتی هستی
خوب دیگه اینجا برای آدمای قاطی سرنوشت خوبی انتظار نمیره عزیزم شما باید حواست جمع باشه.البته تعریف کردن از زبان خودت خیلی بهتر بود تا این نوشتت
چای نوشیدن به مقدار زیاد به علتدارابودنکافئین زیان آور است(دندونات زرد میشه کسی بهت نگاه نمیکنه البته الانم فک نکنم کسی بهت نگاه کنه)